جدول جو
جدول جو

معنی پخش کردن - جستجوی لغت در جدول جو

پخش کردن
پهن کردن، پراکنده کردن، توزیع کردن
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
فرهنگ فارسی عمید
پخش کردن
للبث
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به عربی
پخش کردن
Diffuse, Broadcast, Disseminate, Emit
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پخش کردن
diffuser, disséminer, émettre
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پخش کردن
транслювати , поширювати , поширювати , випромінювати
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پخش کردن
نشر کرنا , پھیلانا , پھیلانا , خارج کرنا
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به اردو
پخش کردن
транслировать , распространять , распространять , излучать
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به روسی
پخش کردن
senden, verbreiten, aussenden
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به آلمانی
پخش کردن
kusambaza, kutuma
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پخش کردن
সম্প্রচার করা , ছড়িয়ে দেওয়া , প্রচার করা , নির্গত করা
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به بنگالی
پخش کردن
nadawać, rozpowszechniać, emitować
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به لهستانی
پخش کردن
yayın yapmak, yaymak
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پخش کردن
放送する , 拡散する , 普及する , 発する
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به ژاپنی
پخش کردن
לשדר , להפיץ , להפיץ , לפלוט
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به عبری
پخش کردن
प्रसारित करना , फैलाना , उत्सर्जन करना
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به هندی
پخش کردن
menyiarkan, menyebarkan, memancarkan
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پخش کردن
กระจาย , กระจาย , แพร่กระจาย , ปล่อย
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به تایلندی
پخش کردن
uitzenden, verspreiden
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به هلندی
پخش کردن
emitir, difundir, diseminar
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پخش کردن
trasmettere, diffondere, disseminare, emettere
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پخش کردن
transmitir, difundir, disseminar, emitir
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پخش کردن
广播 , 扩散 , 散布 , 发出
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به چینی
پخش کردن
방송하다 , 확산시키다 , 퍼뜨리다 , 방출하다
تصویری از پخش کردن
تصویر پخش کردن
دیکشنری فارسی به کره ای

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوش کردن
تصویر پوش کردن
پنهان کردن، ذخیره نهادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بخش کردن
تصویر بخش کردن
قسمت کردن، بهره بهره کردن، تقسیم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش کردن
تصویر پیش کردن
جلو انداختن و راندن، جلو بردن، تقدیم کردن، بستن در اتاق به حالتی که با اندکی فشار باز شود، پیش افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوش کردن
تصویر پوش کردن
پنهان کردن
فرهنگ لغت هوشیار
بجلو انداختنراندن بجانب مقابل (مثل راندن مواشی و دواب وامتعه و غیره) : هر چه در هندوستان پیل مصاف آرای بود پیش کردی و در آوردی بدشت شابهار. (فرخی) -2 چهار چوب پیوست جانب خارجی در یک لتی بهم آوردن دو لنگه در بستن فراز کردن: (لیث)، . . بمسجد آدینه شد و
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخش کردن
تصویر بخش کردن
تقسیم کردن، توزیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخت کردن
تصویر پخت کردن
پختن طبخ کردن (این نانوایی پخت نمی کند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخج کردن
تصویر پخج کردن
له و بازمین یکسان کردن برابر و مساوی کردن با
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پخچ کردن
تصویر پخچ کردن
پخج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش کردن
تصویر پیش کردن
((کَ دَ))
فرستادن، از پیش فرستادن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پخت کردن
تصویر پخت کردن
((پُ. کَ دَ))
پختن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بخش کردن
تصویر بخش کردن
تخصیص
فرهنگ واژه فارسی سره